Friday, October 29, 2010

Tuesday, January 26, 2010

Me & Mercury-4

سفر که داشت می رفت همینجوری دراومد که:"بخور و بنوش و خیانت نکن." پرسیدم که" یعنی چی؟" گفت که همین جوری پرونده ،شوخی کرده و از این حرفا. از روزی که رفته با کل دوست های ذکورم دچار اختلال رفتاری شدم.اون میگه بیا بریم بیرون شام بخوریم بهونه میارم....با اون یکی به صورت دوم شخص جمع حرف میزنم...مواظبم به چرت و پرت های اون یکی زیادی نخندم اصلن شدیدا حواسم هست که با بقیه صمیمی نباشم و این میون مدام هم دارم به این فکر میکنم که حالا یعنی با جی اف قبلیش خوابیده؟الان اون عشق قدیمی و زنده کردن؟یعنی رفته که کس دیگه ای رو ببینه؟نیو یورک الان خیلی سرد و عاشقانس هوا؟بهش زنگ بزنم بگم خیلی دلم تنگ شده؟چی بود اون لغت که همیشه می گفت؟ رومینیت * نکنم رو موضوعات جزیی؟الان تایم موبایلم و بذارم رو لاس وگاس یا هنوزواشنگته؟چرا آنلاین نمی شه؟پی.ام بذارم بگم کارای تارانتینو رو دیدم یا صبر کنم پشت تلفون بهش بگم؟بگم باید واسه ترم دیگه دیفر کنم؟دیدی جواب پی .ام و نداد.ایمیل می زنم اصلن می گم من دیگه نمی کشم ،نمی تونم،این همه وسواس و پارانویا وعطش و دلتنگی رو هی هر روز مرور کنم.اصلن شجاعانه تموم می کنم و میرم پی کارم و ایگنورش میکنم تو همه قلمرو های مجازی. والا نشد زندگی که این.بیست و ششم هم که گذشت...چرا بر نمیگرده؟

Friday, October 23, 2009

Me & Mercury-3

_you are insane!
_those were photoes of a godess ,you idiot!

_key kelaset tamoom mishe emrooz?
یک
دقیقه تمام جیغ می زنم ،یه رقص هواپیمایی دور اتاق بعدم یک راست می رم تو بغل آیرون ....مامان ترسیده از اتاق داد می زنه چی شد؟جیغ جیغ کنان می گم که خوبم...باز می دوم سراغ مانیتور....30 هزار بار می خونم ...باز می خونم...با میبو آنلاینم...نمی تونم ذخیره کنم ...یه نفس می کشم ...یه نگاه طولانی میکنم به صفحه آفلاینا...چشمامو میبندم...ظبط شد...با همه جزئیات...حتی می تونم بگم اتاقم چه بویی میداد اون لحظه..

Wednesday, September 02, 2009

Stories of Room 303-2



از اول کلاس گوش به زنگم،آها، ایناهاش صدای بوق! سه تا پشت سر هم.شروع می کنه به سرفه کردن انقدر به گلوش فشار میاره که
اشک از چشم هاش میاد.مصرانه دست گرفته که از کلاس بره بیرون.میگم نه.صورتش میره تو هم.دخترا ریز ریز می خندن.اهمیت نمی دم .به ادامه " کوانتی فایرها" می پردازم.دوباره صدای موتور ماشین یه ترمز ...سه تا بوق...دیگه سر جاش بند نیست.به زحمت چهارده سالش باشه...اصرار سرفه هاس ..دستش که لجوجانه بالا نگه داشته یا شایدم کلافگی خودم که برمیگردم به سمتش.اجازه می خواد که بره بیرون تا میام بگم نه یکی دیگه از بچه ها با انگلیسی شکسته بسته ای می گه "بذارین بره بیرون خانوم" چه اشتیاقی!همه کلاس و همداستان خودش کرده.یه"اوکی " بد اخلاقانه میدم و سی ثانی بعد منم پشت سرش میرم بیرون از پنجره توی پله ها می بینم که سوار شورلت سفید میشه صدای بچه هارو از پنجره بالایی میشنوم که میگن"نسیم،اومد دنبالت!" بر میگردم سر کلاس .هیچ به روی مبارک نمیارم که کجا رفتم.بیست دقیقه بعد میاد تو:خوش و خجسته! می پرسم بهتر شدی؟ چه سوال احمقانه ای!نتنتتل!


دوباره با دقت می شمرم .پنج تا!با اون یکی لیست هم چک میکنم..پنج تا ..یک غیبت بیشتر داره .سرم رو از روی لیست بلند میکنم.اظطراب تو چشمای نسیم موج میزنه..به مامانش نگاه میکنم."می گم :ااا...من اصولن غیبت ها رو دقیق چک نمیکنم."منتت
."
Me -1


اضطراب ،ازطراب ، اذطراب ،اظطراب ، اضتراب ، اذتراب ، ازتراب ، اظتراب .....خوشهالم "ر"،" الف "و"ب" فقط یک فرم دارن!یس

پ.ن. دارم میرم که دیپازیت دانشگاه رو پرداخت کنم.

Tuesday, August 18, 2009

Me & Mercury-2


photo by Bruno Beleza



sonnet XVII


I don't love you as if you were the salt-rose, topaz
or arrow of carnations that propagate fire:
I love you as certain dark things are loved,
secretly, between the shadow and the soul.

I love you as the plant that doesn't bloom and carries
hidden within itself the light of those flowers,
and thanks to your love, darkly in my body
lives the dense fragrance that rises from the earth.

I love you without knowing how, or when, or from where,
I love you simply, without problems or pride:
I love you in this way because I don't know any other way of loving

but this, in which there is no I or you,
so intimate that your hand upon my chest is my hand,
so intimate that when I fall asleep it is your eyes that close.

Pablu Neruda

Stories of Room 303 -1

.این سومین باره که دست میگیره تا توی سه چهار دقیقه وقت اضافه شکلات پخش کنه تو کلاس.گیر بی خود نمی دم ،نمی پرسمم حتی که جریان چیه.شکلاتم رو برمیدارم یه لبخندم تحویل می دم (اسمش یادم رفته باز)بسکه ساکته . نگاهم دنبالش می ره اما. به بهرخ و رومینا که میرسه پخی می زنن زیر خنده که : "دوباره قرآن ت از دستت اوفتاده داری شکلات می دی به ملت؟"

پوست مهتابی،نگاه تو دار آروم،..یکی از ته کلاس صداش می زنه:"راحیل "



ک

Friday, August 14, 2009

Life-1


Hugo Lopez
Me & Mercury-1


خسته شدم بسکه خواستم خودمو بهت ثابت کنم.لعنت به این کلمات لعنتی که وقتی میان رو صفحه چت آنقدر سخیف و ناچیز می شن.شاید چون نمی تونم حسی رو که توی کلمات نهفته است رو بهش وصل کنم.نه لرزش صدامو میشنوی نه شوقی رو که یکهو می دوه توی صدام وقتی حس می کنم حرفمو فهمیدی.هی مینوسم ...توضیح می دم...سعی میکنم روشن باشم نمی شه.انگار لای یه کلاف کاموا خودمو هی می پیچونم و می پیچونم تا آخرش بشه این گره کوری که اسمش کامیونیکیشن.انگاری قلوه سنگ دستم گرفتم و با هر کلمه یکی می گذارم لب این باریکه آبی که جاریه.و تو وحشت من رو از بند آوردن این باریکه با این کلمات نارس و کوتاه رو نمی بینی.یا می بینی ،اما تو هم تشنه ی کلماتی شاید؟...
پ.ن :
معلومه که رادیو نیستی......ارتباط هست ...یکم نگاه کن...یکم دقیق شو...گیریم به کلمه نیست .

Thursday, April 20, 2006


Him who is Time,
Who devours Time,
Who is the dancer on the hood of the snake,
whose foot is curved,
I worship.


translated by David Smith