Tuesday, January 26, 2010

Me & Mercury-4

سفر که داشت می رفت همینجوری دراومد که:"بخور و بنوش و خیانت نکن." پرسیدم که" یعنی چی؟" گفت که همین جوری پرونده ،شوخی کرده و از این حرفا. از روزی که رفته با کل دوست های ذکورم دچار اختلال رفتاری شدم.اون میگه بیا بریم بیرون شام بخوریم بهونه میارم....با اون یکی به صورت دوم شخص جمع حرف میزنم...مواظبم به چرت و پرت های اون یکی زیادی نخندم اصلن شدیدا حواسم هست که با بقیه صمیمی نباشم و این میون مدام هم دارم به این فکر میکنم که حالا یعنی با جی اف قبلیش خوابیده؟الان اون عشق قدیمی و زنده کردن؟یعنی رفته که کس دیگه ای رو ببینه؟نیو یورک الان خیلی سرد و عاشقانس هوا؟بهش زنگ بزنم بگم خیلی دلم تنگ شده؟چی بود اون لغت که همیشه می گفت؟ رومینیت * نکنم رو موضوعات جزیی؟الان تایم موبایلم و بذارم رو لاس وگاس یا هنوزواشنگته؟چرا آنلاین نمی شه؟پی.ام بذارم بگم کارای تارانتینو رو دیدم یا صبر کنم پشت تلفون بهش بگم؟بگم باید واسه ترم دیگه دیفر کنم؟دیدی جواب پی .ام و نداد.ایمیل می زنم اصلن می گم من دیگه نمی کشم ،نمی تونم،این همه وسواس و پارانویا وعطش و دلتنگی رو هی هر روز مرور کنم.اصلن شجاعانه تموم می کنم و میرم پی کارم و ایگنورش میکنم تو همه قلمرو های مجازی. والا نشد زندگی که این.بیست و ششم هم که گذشت...چرا بر نمیگرده؟

No comments: